Wednesday, July 30, 2008

لیلی !

بطری مرا کی میفرستی؟
کنار دریا ایستاده ام
سال هاست
منتظرم که قرار بعدیمان را برایم بنویسی
داخل بطری بگذاری
تا من صیدش کنم
وبدانم دوباره کی تو را خواهم دید ./

من همان سربازم
که روزی وزیر خواهم شد برای شاهت
و تمام شصت و سه خانه ات را
در می نوردم
برای آنکه تو زنده بمانی
نه من ./

من برهنه ام پرنده ی زیبا !
بر شانه ام بنشین
تا پادشاه جهان شوم ./

گوشم برای شنیدن صدایت
چاله ای هولناک شده
تا نخاعم
و دستانم کبود
و سرانگشتانم متورم
برای لمس گونه هایت
حالا نوبت توست
پوست تنم
در انتظار شلاقت ملتهب است ./

موش ها بر سراسر بدنم می دوند
صدای جرجر مکررشان
حرکات تندشان بر پوست منجمد و برهنه ام
احساس پوزه های حریصشان بر گوشت صورتم
زبان زدن های بی پایان بر رگ های گردنم
صدای خرخر دندان هایشان بر استخوان آرواره ام
و لخته های خونی که با ولع می مکند.
من از جویده شدن می ترسم لیلی !
بعد از مرگم
پنجشنبه ها
برایم مرگ موش بیاور ./

دست های موذی رود
تمام پل های سرزمین مرا شکسته است
با کدام قایق و پارو
از خشم رودخانه می توان
جان سالم به در برد؟
کدام سوی رودخانه
قسمت خوب این جزیره است؟
من کجای این دنیای بی شمال و جنوب ایستاده ام ؟
می دانم
در شرق ظریف به دنیا آمده ام
اما دوست دارم
در غرب دور به خاک سپرده شوم
به آیین بودایی ./

خواب مرا تاویل کن !
تا صبح بند کفش می بستم ./

ō

خواب مرا تاویل کن !
می بینم که رد تمام گوزن های جهان
به تو ختم می شود ./

می خواهی بدانی؟
تمام قصه این است :
ستیز بی سرانجام چاقوی قصابی کند
با عضلات پیر قلبم.
خسته ام لیلی
خسته
سال هاست که خسته ام
نگاه کن
یا چاقویت را تیزتر کن
یا تبر بردار ./

Wednesday, July 2, 2008

آینه می خواهم
خودم را فراموش کرده ام
در سرم آشفتگی ست
سطوح ذهنم در هم است
خاطراتم از هم گسسته است
احساس تعلقم زیر پایم گم شده است
گذشته ام را به یاد نمی آورم
من ببرم یا پلنگ؟
موریانه ام یا اسب آبی؟
تو چیزی به خاطر نمی آوری؟
مادرم زرد بود یا سیاه؟
بهار به دنیا آمدم یا پاییز؟
آینه می خواهم
تو چیزی به خاطر نمی آوری؟

Tuesday, July 1, 2008

آینه را برداشتم
صورتم کمرنگ
چند علامت سوال
کمی علامت تعجب
و تعدادی نقطه و ویرگول نابجا
من مصدر کدام فعل مجهولم؟
ماضی من کجاست؟
در انجیربن مضارع من کی دوباره مار مرموز خواهد پیچید؟
من در مصد رکدام فعل متوقف شدم؟
بودن؟
شدن؟
رفتن؟
چرخیدن؟
چرخیدن؟
چرخیدن؟
چرخیدن.....
بعید است این مصدر روزی فعل شود
اسب من رو به شمال می تازد
و تپانچه ام رو به جنوب نشانه می رود
جنگ تلاقی خوشایندی ست با ابدیت بی پایان زندگی
نقطه
سر خط مخدوش