Saturday, June 28, 2008

حست می کنم لیلا
دور حدقه ی چشمانم
بگو جهان چه دارد برای لحظه های من؟
بگو با من
بگو جهان بی تو چه دارد برای من؟
ستاره ی قداره بند شمالی
زل زده است به انسان من
آیا تنها اوست که می داند
راه شکار پلنگ
از کدام دره می گذرد؟

Sunday, June 22, 2008

برای من سوغات چه آورده ای؟
یک دسته گل سرخ و
چند برگ پونه خواسته بودم
و کمی نسیم.
همان هایی که همیشه در آستین داری . /

دیشب که رسیده بود میوه هایم
کجا رفته بودی؟
سیب انگشتم
کال و سفت ماند و ترش
کجا رفته بودی؟
داغ بود شب
وسرخ
کجا رفته بودی؟
تنگ بود آسمان
و لیز بود زمین
پرنده ها همه در لانه بودند
جز چکاوک من
زبانم خشک بود و
زمینم خیس
لبم لیز بود و سینه ام ضربان
کجا رفته بودی؟
کجای آسمان ابر
ای ستاره؟! /

آسمان کبود می شود
و مد اقیانوس
نوح را به کشتی می نشاند
تنها منم که از کشتی باز مانده ام
قورباغه ی سربه هوا
ناگزیرم که دوزیست باشم
برای زنده ماندن. /

نمی دانم

کدام روز بود

و یا شب

که انسان از بهشت

به جهنم زمین رانده شد؟

ترس آدم را درک می کنم

وقتی روز تولدم را به یاد می آورم. /

دوست نازنینم !

کمی بیا به شرق

من همین جنوب نشسته ام

جنوب همین ساحل سکوت

جنوب همین قایق بی پارو

پایین همین غروب .

شمال بی پایان من !

کمی بیا به شرق

من همین جنوب های تو منتظرم . /

Wednesday, June 18, 2008

شماره ام کن لیلی!

درختان به خودی خود

جهلند به معصیت کاری نیاکان ابله مان

من چه کرده ام که هیچ سازمانی مرا به ده عدد شماره نگذاشت؟

دیوانه می شوم

که هیچ کجا ثبتم نکرده اند

لااقل تو شماره ام کن لیلی! /

گره می زنم انگشت خیسم را

به گیسوی شبت

که سرنوشت یونس را پیدا کنم

آه از این حلبچه ی سینه ات. /

ماه خسته

سرنوشتش

کوچک و درشت شدن است

و تقدیر ما نیز همیشه خرد شدن. /

معادله که به هم می خورد

چند روزی طول می کشد که لاک پشت اهلی

لاکش را پیدا کند

مرا که می شناسی؟!

من دیس اورینته ترین لاک پشت جهانم ./

چشم های گیلاس

آسمان بی تاب

باغبان نگران

تگرگ خواهد شد

و خرگوش آب کشیده

برای همیشه

در اتاق قدامی خالی

تنها منظره ی هویج خواهد دید . /

Sunday, June 1, 2008

گرمای تابستانی خیانت

در سرت درشت

دسته ی ملخ های زرد

بر درگاه دیوانه ی اندامت

و اشاره ی سبابه ات منتظر.....

کلاه از سر برمی دارم

به نشانه ی احترام

هفت سال سکوت می کنم

هفت ماه روزه می گیرم

و هفت روز می گریم و هفت ....

سینه ام پرت می شود لحظه لحظه در عبور

چکه چکه تکه تکه می شود آفتاب

و تکه تکه چکه چکه می شود استوای رودخانه ام

و مرداد ماه

لکه لکه دامن من./

سیاهی

سرما

سکوت

و ناله ی سنجابی که هفت روز پیش

مادرش را گم کرده است

نه عقرب سفید و

نه کﮊدم سبز

نجات نخواهد داد

تنها قنوت توست

تنها سجود توست

برایم دعا کن بی انصاف!

من مادرم را گم کرده ام/

از کلاهت خرگوش

از کفشت ریگ

از دهانت مروارید

و از دامنت لکه

........

با کدام زندگی کرده ام؟ /

لبه ی این بام بلند

همیشه افتادن است

بزغاله ها از گوسفندان زودتر می افتند./

واپسین پرده ی روز فرو افتاد

و ماه فضول

از کنار پنجره

پاورچین پاورچین گذشت

تا زیباترین معاشقه ی زمین را به گوش آفتاب برساند

فردا

خورشید به من و تو اخم کرده بود./

برایت از چه بگویم؟

از نیمسازی که شکست زاویه ام را؟

از مثلثی که ساق هایش مساوی نبود و می لنگید؟

یا از نیمکره ی چپم که هذلولی نا مطمئنی ست؟

با من چیزی بگو نقطه ی اقلیدسی!

من هم می دانم بین دو نقطه تنها یک خط راست می گذرد

اما جهان من نا اقلیدسی ست./

دست های درخت

رو به آسمان

در بادکوبه دعای باران می خواند

شب

شب جغد خوش خبر بود

که آواز داد بلند:

سیل در راه است

و همه چیز را با خود خواهد برد/