لیلی !
بطری مرا کی میفرستی؟
کنار دریا ایستاده ام
سال هاست
منتظرم که قرار بعدیمان را برایم بنویسی
داخل بطری بگذاری
تا من صیدش کنم
وبدانم دوباره کی تو را خواهم دید ./
موش ها بر سراسر بدنم می دوند
صدای جرجر مکررشان
حرکات تندشان بر پوست منجمد و برهنه ام
احساس پوزه های حریصشان بر گوشت صورتم
زبان زدن های بی پایان بر رگ های گردنم
صدای خرخر دندان هایشان بر استخوان آرواره ام
و لخته های خونی که با ولع می مکند.
من از جویده شدن می ترسم لیلی !
بعد از مرگم
پنجشنبه ها
برایم مرگ موش بیاور ./