مجاور شده است
دست های من به ضریح
دخیل می نشینم
ذکر می گویم و
نماز می برم
بر دو گنبد آسمانت
و در میانشان که دره ی چیترا ست
و رود گنگ از آن می گذرد
غرق می شوم
آفتاب چشمانت
از شمال من طلوع می کند
دست غرب ات
به حوصله ی شرقم پیوند می حورد
و رودخانه ی فیداهاترات
جنوبت را در می نوردد . /
1 comment:
Post a Comment